سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یاردلنواز
 
قالب وبلاگ
نویسندگان

 

امروز بعد از مدت ها رفتم باغ یادم میاد آخرین باری که اونجا بودیم هفت هشت ماه پیش بود داشتم توی باغ قدم میزدم و برگ های خشک زیر پام رو لگد میکردم که یک دفعه چشمم از دور به یک تکه پارچه ی سبز رنگ خوردکه توی آلاچیق بود جلوتر رفتم ببینم چیه که به یه صحنه ی خیلی جالب برخوردم دیدم یه مهر روی سنگ لبه ی آلاچیقه باورش برام سخت بود که پس از گذشت هفت ماه حتی هیچ غباری رو مهر ننشسته بود وجالب تر این بود که اونجا پر از فضله ی پرنده شده بود اما مهر وبه اندازه ی یک حاله دور مهر هیچ فضله ای نبود بعد نگاهم به کیسه ی کوچک مهر افتاد که روش نوشته بود یاحسین یا شهید اونم دورش پر فضله بود اما خودش کاملا تمیز مونده بود خیلی برام جالب بود فکر نمی کردم دیگه تا این حد....

بعد ناخوداگاه به یاد داستان اون سگه افتادم که چند سال پیش رفته بود تو حرم امام رضا و اینکه اینقدر شعور داشت که جلو نرفت ودم در ایستاده بودشاید اونم میخواست حرف دلش رو به امام غریب بگه و این داستان اتفاقات امروز رو تصدیق می کرد

بعد به فکر این افتادم که نمیشه بهش به چشم یه اتفاق نگاه کرد شاید باید گفت ((تبارک الاه احسن الخالقین))

خداوند این همه به پرنده ها و همه ی موجودات هستی شعور داده

که برای نام شهید و تربت پاک امام حسین ارزش ویژه ای قائلند ولی نمیدونم چرا گاهی ما آدما...


[ دوشنبه 91/11/30 ] [ 8:55 عصر ] [ yar ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

انسانی که دوست داره در وجود همه تغیرات مثبت ایجاد کنه
موضوعات وب